1.اومده بود مرخصی بگیره ، یه نگاهی بهش کرد ، گفت:
می خوای بری ازدواج کنی؟
گفت :
بله می خوام برم خواستگاری
-خب بیا خواهر منو بگیر!
گفت:
جدی می گی آقا مهدی؟
-به خانوادت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!
اون بنده خدا هم خوشحال دویده بود مخابرات تماش گرفته بود!
به خانواداش گفته بود:
فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید!بچه های مخابرات مرده بودن از خنده!
پرسیده بود:
چرا می خندید؟خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من!
گفته بودن:
بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره ، دو تاشون ازدواج کردن ، یکیشون هم یکی دو ماهشه!
2.هوای خیلی سربود.
از بلندگو اعلام کردند جمع بشید جلوی تدارکات و پتو بگیرید.
فرمانده گردان با صدای بلند گفت: کی سردشه؟
همه جواب دادند : دشمن!
گفت:احسنت ، احسنت. معلوم می شه هیچ کدومتون سردتون نیست.بفرمایید برید دنبال کارهاتون ، پتو به گردان ما نرسیده.
3.یه روز یکی از رزمنده ها دیر به صبحگاه رسید ،فرمانده برای این که رزمنده بسیجی را تنبیه کند ؛گفت:باید در دودقیقه 150 تا صلوات بفرستی ، بسیجی دید نمی شه کم نیاورد ؛ رو کرد به گردان و گفت:
کل گردان صلوات ! کل گردان که 400 نفر بود صلوات فرستادن بعد بسیجی به فرمانده می گیه 150 تا برا امروز ، بقیش بمونه دیگه ان شالله برا فردا ...
راستی دقت کردین می شه خندید بدون غیبت و تمسخر و ...
زندگی به سبک شهدا !!!!!!
منبع:عاشقان امام خامنه ای
نویسنده و بازنشر:یارگمنام