این هم یک خاطره بسیار زیبا از شهید بزرگوار ستاری که همسر گرانقدرشان آن را روایت کردند .یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میآی میایستی وسط بچهها نماز؟ ... لطفا برای خواندن این خاطره در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
پیج اینستاگرام رسانه یارگمنام