loading...
رسانه یارگمنام | شَبَكَةَ حَبیبَ الْمَجْهول | Yargomnam.ir
پیج اینستاگرام رسانه یارگمنام
http://up.yargomnam.ir/view/1801591/inesta-new-yargomnam.jpg

تمامی یارگمنامی ها لطفا پیج اینستاگرام یارگمنام را دنبال کنید.

رسانه یارگمنام در اینستاگرام

mobin بازدید : 173 پنجشنبه 06 خرداد 1395 نظرات (1)

شهید عباس بابایی سرلشکر خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در جنگ های ایران و عراق بود. وی در خانواده‌ ای متوسط و مذهبی در شهر قزوین و در ۱۴ آذر ۱۳۲۹ متولد شد. شهید عباس بابایی به دلیل علاقه زیادی که به خلبانی داشت پس از گذراندن دوره های مقدماتی در سال ۱۳۴۹ به آمریکا اعزام گشت.

بابایی در سال ۱۳۴، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت و پس از بازگشت با ورود هواپیما های پیشرفته اف -۱۴ به نیروی هوایی، وی که جزء خلبان‌ های تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف-۵ بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف - ۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
با اوج‌ گیری مبارزات علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی گذشته از انجام وظایف روزمره، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه، به پاسداری از دستاورد های پرشکوه انقلاب اسلامی پرداخت.
بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ 1360/5/7، فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده او گذاشته شد.
به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امکانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی، در روند هر چه مردمی کردن ارتش و پیوند هر چه بیشتر ارتش با مردم خدمات شایان توجهی را انجام داد.
بابایی، با کفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد، در تاریخ 1362/9/9 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل گردید.
او با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سال‌ ها، در جبهه‌ های نور و شرف به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس و نیرو های هوایی ارتش نگاشت و با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با انواع هواپیما های جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پرواز های عملیاتی و یا قرارگاه‌ ها و جبهه‌ های جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد و به همین ترتیب چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهان قرارگاه‌ های عملیاتی بود و تنها از سال ۱۳۶۴ تا هنگام شهادت، بیش از ۶۰ مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.
وی برای پیشرفت سریع عملیات‌ ها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اکتفا نمی‌ کرد، بلکه شخصاً پیشگام می‌ شد و در جمیع مأموریت‌ های جنگی طراحی شده، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بود که شرکت می‌کرد.
بابایی به علت لیاقت و رشادت‌ هایی که در دفاع از نظام، سرکوبی و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاریخ 1362/2/8 به درجه سرتیپی مفتخر گردید.
تیمسار عباس بابایی صبح روز پانزدهم مرداد ماه سال 1366 مصادف با روز عید قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف-۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد.
وی پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلوله‌ های تیربار ضد هوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید.
یکی از راویان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ درباره این واقعه نوشته است :
«به دنبال اصابت گلوله به هواپیمای تیمسار بابایی و اختلالی که در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز به وجود آمد، پایگاه مزبور به رابط هوایی سپاه اعلام کرد که یک فروند هواپیمای خودی در منطقه مرزی سقوط کرد، برای کمک به یافتن خلبان و لاشه آن هر چه سریعتر اقدام نمایید. مدت کوتاهی از اعلام این موضوع نگذشته بود که فرد مذکور مجدداً تماس گرفت و در حالی که گریه امانش نمی‌ داد گفت : هواپیمای مورد نظر توسط خلبان به زمین نشست، ولی یکی از سرنشینان آن به علت اصابت تیر در داخل کابین به شهادت رسیده است.»
راوی در مورد بازتاب شهادت تیمسار بابایی در جمع برادران سپاه نوشته است :
«برخی از فرماندهان ارشد سپاه در جلسه‌ ای مشغول بررسی عملیات بودند که تلفنی خبر شهادت تیمسار بابایی به اطلاع برادر رحیم رسید. با شنیدن این خبر، جلسه تعطیل شد و اشک در چشمان حاضرین به خصوص آنان که آشنایی بیشتری با شهید بابایی داشتند، حلقه زد.»
نقل شده که وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاری‌ های بیش از حد دوستانش جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود : «تا عید قربان خودم را به شما می‌ رسانم.»
سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی در هنگام شهادت ۳۷ سال داشت، او اسوه‌ ای بود که از کودکی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداکاری و ایثار زندگی کرد و سرانجام نیز در روز عید قربان، به آروزی بزرگ خود که مقام شهادت بود نائل گردید و نام پرآوازه‌ اش در تاریخ پرا فتخار ایران جاودانه شد.
حضرت آیت‌ الله خامنه‌ ای درباره شهید بابایی فرموده است :
در میان رزمندگان (چه ارتش و چه سپاه) شهید بابایی یک انسان بزرگ و یک چهره‌ ماندگار و فراموش نشدنی است.
شهید بابایی به روایت رهبر انقلاب :
سال 61 شهید بابایى را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکارى اصفهان. درجه‌ این جوان حزب‌ اللهى سرگردى بود، که او را به سرهنگ تمامى ارتقاء دادیم. آن‌ وقت آخرین درجه‌ ما سرهنگ تمامى بود. مرحوم بابایى سرش را مى‌ تراشید و ریش مى‌ گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختى بود. دل همه مى‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، مى‌لرزید، که آیا مى‌ تواند؟ اما توانست. وقتى بنى‌ صدر فرمانده بود، کار مشکل‌ تر بود. افرادى بودند که دل صافى نداشتند و ناسازگارى و اذیت مى‌ کردند؛ حرف مى‌ زدند، اما کار نمى‌ کردند؛ اما او توانست همان‌ ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ اى از این قضایا را نقل کرد. خلبانى بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان‌ هایى بود که از اول با نظام ناسازگارى داشت. شهید عباس بابایى با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتى یک شب او را با خود به مراسم دعاى کمیل برده بود؛ با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایى تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامى‌ ها این چیز ها خیلى مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلبا و روحا تسلیم بابایى شده بود. شهید بابایى مى‌گفت دیدم در دعاى کمیل شانه‌ هایش از گریه مى‌ لرزد و اشک مى‌ ریزد. بعد رو کرد به من و گفت : عباس! دعا کن من شهید بشوم! این را بابایى پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلى‌ علیین الهى است؛ اما بنده که سى سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیاى خاکى گیر کرده‌ ام و مانده‌ ام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوى این‌گونه است. خود عباس بابایى هم همین‌طور بود؛ او هم یک انسان واقعا مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.
وصیت نامه اول شهید عباس بابائی :
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرم! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد.
ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است. اگر انسان کوچک ترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادر است که همیشه به فکر فرزند یعنی جگر گوشه اش می باشد.
ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران-امامان استفاده کن و کمک بگیر نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن.
هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی. مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه. البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.
ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد. اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن. تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.
هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.
ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان دادن در راه وطن، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر...
ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد. هرگز اشتباه فکر نکند. همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند. چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد.
ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی. همیشه با ایمان باشی. همیشه به مردم کمک کنی. به همه محبت کنی. در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست...
اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرف هایم گوش کنی. ملیحه هر چقدر میتونی درس بخون. درس بخون درس بخون. خوب فکر کن. به مردم کمک کن. کمک کن خوب قضاوت کن. همیشه از خدا کمک بخواه. حتما نماز بخون. راه خدا را هرگز فراموش نکن...
همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد، یعنی طوری با آن ها رفتار کند که رضایت آن ها را جلب نماید، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود...
ملیحه مهربانم هر وقت نماز میخونی برام دعا کن.
خاطره‌ ای از امیر سرتیپ خلبان حسین خلیلی همرزم شهید بابایی :
روزی به همراه شهید بابایی برای پرواز آماده شدیم.در آن زمان ایشان استاد پروازی بنده بودند و من هم شاگرد ایشان. وقتی برای پرواز آماده شدیم و خواستیم پرواز کنیم، هواپیما دچار اشکال شد و به ناچار از آن بیرون آمدیم. وقتی که کارکنان فنی هواپیما شروع به بررسی و رفع اشکال نمودند، شهید بابایی در کنار هواپیما روی زمین نشستند و آرام به کار آنان نگاه کردند.
این آرامش و سکوت شهید بابایی بسیار ستودنی بود زیرا اگر شخص دیگری جای ایشان بود در این هنگام شروع به داد و فریاد بر سر کارکنان فنی می کرد که چرا هواپیما خراب است و...ولی ایشان صبورانه و بدون اینکه سخنی بگویند فقط نظاره می کردند.
من هم به تبعیت از ایشان در کنارشان نشستم. دیدم ایشان دارند با شی ای روی کلاه پرواز من کاری می کنند. کنجکاو شدم.
پرسیدم : چه شده است جناب سرهنگ؟ ایشان با لهجه شیرین قزوینی گفتند : بالام جان تو هم ژیگول شدی!
روی کلاه پروازی من عکس یک عقاب چسبانده شده بود و شهید بابایی داشتند این عکس را می کندند. گفت : اینا چیه میزنی؟ تو که از خودمانی! گفتم : هرچی شما بگی. حالا که اینطور شد میخواهم به جای این بدهم به جای این، یک یا ثار الله قشنگ با رنگ قرمز روی کلاه بنویسند.
گفت : بالام جان بده واسه من هم بنویسند این یا ثار الله رو.
که بنده این کار را کردم و روی کلاه خودم و کلاه شهید بابایی این جمله را نوشتم. در آخرین پرواز شهید بابایی، همین کلاه روی سر ایشان بود و با همین کلاه به شهادت رسیدند.
توضیحی در اینجا باید بدهم که ایشان می گفت (اینها چیست که می‌ چسبانی). ایشان به افراد خیلی نزدیک خودشان که با ایشان حشر و نشر زیاد داشتند و خود را مرید ایشان می دانستند سخت می گرفتند و این نصیحت‌ ها را می کرد.با اشخاص دیگر که با ایشان نبودند یا نمی شناختند کاری نداشت و چیزی نمی گفت. هرچه حلقه نزدیکی با ایشان تنگ تر میشد، سخت گیری شهید بابایی بیشتر می‌ شد.
منبع:پایگاه فرهنگی و مذهبی یارگمنام،سایت رسمی سرلشکر خلبان شهید بابایی
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط احسان در تاریخ 1395/03/07 و 10:11 دقیقه ارسال شده است

بسیاد عالی شکلک
پاسخ : ممنون 😘


کد امنیتی رفرش
کانال سایت یارگمنام
http://up.yargomnam.ir/view/1839346/channel-telegram-ver2.jpg
با عضویت در کانال تلگرام سایت فرهنگی مذهبی یارگمنام می توانید از آخرین پست های سایت
با خبر شوید و بلافاصله با مدیریت ارتباط برقرار کنید.
رسانه یارگمنام در تلگرام

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • جدیدترین های گالری تصاویر
    آمار سایت
  • کل مطالب : 555
  • کل نظرات : 1037
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 2024
  • آی پی امروز : 272
  • آی پی دیروز : 38
  • بازدید امروز : 316
  • باردید دیروز : 53
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 666
  • بازدید ماه : 1,587
  • بازدید سال : 9,487
  • بازدید کلی : 1,621,463
  • بخش مدیریتی
    کمک مالی
    با سلام خدمت شما بازدید کننده گرامی.
    اگر شما قصد کمک مالی به سایت فرهنگی
    و مذهبی یارگمنام را دارید می تونید با کلیک
    بر روی عکس زیر به صفحه کمک مالی بروید
    و در آن جا توضیحات مربوطه را بخوانید.
    یا علی مدد

    ورود به صفحه کمک مالی