اشعار مناجاتی از شاعران اهل بیت که در وصف امام حسین (ع) و ابراز عشق و احساسات به امام حسین (ع) و سید الشهدا می باشد را می توانید هم اکنون در ادامه مطلب مشاهده کنید . این اشعار توسط محمد فردوسی و رضا قربانی از شاعران اهل بیت گفته شده است .
از دست مهربان شما هر که نان گرفت
بالای دست حاتم طایی مکان گرفت
عرض نیاز پیش کریمان درست نیست
باید همیشه دست به روی دهان گرفت
در روضهی تو دعوتمان کرده مادرت
شکر خدا که فاطمه تحویلمان گرفت
دیشب سهدفعه نام مسیحایی تورا
بر مردهای دمیدم و دیدم که جان گرفت
با ذکر و نغمه فاطمه خوشحال میشود
باید که نام حضرتتان را زبان گرفت
تو زنده بودی و دم گودال قتلگاه
از دست شمر رخت تنت را سنان گرفت
با دست خالی از ته گودال برنگشت
انگشتر عقیق تو را ساربان گرفت
قرآن نخوان که من نگران لب توام
مست است و باز دست خودش خیزران گرفت
شاعر : رضا قربانی
خوش به حال هر کسی که روضه دعوت میشود
"هیأتی" از جانب زهرا حمایت میشود
بس که شأن و منزلت در روضهخانه ریخته
هر که یک دفعه بیاید، پیشکسوت میشود
این وسط آن عاشقی بُرده است که در این دو ماه
بیریا میآید و مشغول خدمت میشود
یک پر کاهی اگر چشم کسی نمناک شد
کوه عصیان هم اگر باشد شفاعت میشود
گریه کن با گریهاش غسل تقرّب میکند
قطرهای از اشک، مُنجر به طهارت میشود
هر که در ماه محرّم کار و بارش شد حسین
چون «رسول ترک» آخر با سعادت میشود
رازق ما کربلاییها حسینِ فاطمه است
روزی یکسال ما این ماه، قسمت میشود
در میان هیأتش انگار زیر قُبّهای
تا که لب وا میکنی فوراً اجابت میشود
تا به سجده میروم سمت خدا پَر میکشم
علّت معراجهایم مُهر تربت میشود
آن قدَر آقاست این آقا به عبّاسش قسم
ارمنی هم زیر این پرچم هدایت میشود
نالههای مادری پهلوشکسته میرسد
روضهخوان تا وارد ذکر مصیبت میشود
"یا بُنَیّ" حال ما را زود میریزد به هم
قلب ما با آهِ زهرا پُرحرارت میشود
صبح محشر تا که میگوید حسین من کجاست؟
میرسد آقا... ولی بیسر... قیامت میشود
شاعر : محمد فردوسی
شب تا سحر جز نام تو نجوا ندارد
کی گفته که عاشق شب یلدا ندارد؟!
دلداده تنها لذّتش دیدار یار است
وابستگی به لذّت دنیا ندارد
میسوزم و میسازم عمری با فراقت
پروانه جز آتش که جایی را ندارد
هر فصلی از عمرم زمستان است بی تو
دنیای بی تو واقعاَ گرما ندارد
ما را به عنوان «غلامت» می شناسند
بی تو کسی کاری به کار ما ندارد
ای خوش به حال آنکه مثل مهزیارت
جز دیدن تو در سرش رؤیا ندارد
از دیدنت محروم میماند یقیناَ
چشمی که رنگ و بویی از تقوا ندارد
وقتی که جای «بهتر از ما» خیمه ی توست
دیگر برای روسیاهان جا ندارد
تا زنده ام میبینمت یا نه ؟ بگو که
این نوکرت توفیق دارد یا ندارد؟
گر چه بدم امّا تو را میخواهم آقا
مجنون تمنّایی به جز لیلا ندارد
خوشبخت آنکه انتخابش کردهای تو
بدبخت آنکه این لیاقت را ندارد
هر جای هیأت که نشستم فیض بردم
پایین و بالا مجلس آقا ندارد
شاعر : محمد فردوسی
منبع : رسانه یارگمنام ، امام هشت