اشعار فراق کربلا ، از اشعار خاص و مورد استفاده اکثر کاربران فضای مجازی در این ایام می باشد . هم اکنون می توانید با مراجعه به ادامه مطلب این اشعار را مشاهده کنید .
دل سپردیم به تو حرکت کردیم
بعد یک عمر که ماندیم... حرکت کردیم
دستهامان همه خالی...نه! پر از شعر و شعور
عشق فرمود بیایید اطاعت کردیم
خاک آلوده رسیدیم به آن تربت پاک
اشک آلوده ولی غسل زیارت کردیم
گفته بودند که آرام قدم برداریم
ما دویدیم... ببخشید جسارت کردیم
سهم مان در حرم یکسره سرگردانی
بس که با قبله شش گوشه عبادت کردیم
تشنه بودیم دوبیتی بنویسیم برات
از غزل باری چشمان تو حیرت کردیم
همه با قافیه عشق مصیبت دارند
از تو گفتیم اگر ذکر مصیبت کرده ایم
وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش
بی پر وبال نشستیم و حسادت کردیم
و سری از سر افسوس به دیوار زدیم
و نگاهی غضب آلوده به ساعت کردیم
بین مان باشد، آن شب... ما... بین الحرمین
از چه با زینب و عباس و تو صحبت کردیم
کاش می شد که بمانیم ضریحت در دست
دل سپردیم به چشم تو و جرکت کردیم...
غفلت اگر که دامن ما را رها کند
دل دائما" هوای حریم شما کند
بودن میان روضه تو اعتبار ماست
مارا خدا ز روضه مبادا جدا کند
ما خلق گشته ایم شبیه شما شویم
تا چشم ما به چشم شما اقتدا کند
قیمت بده به ما٬ که نداریم ارزشی
شاید خدای هستی ما را فدا کند
دائم برای زینب تو گریه میکنیم
تا اینکه اشک٬ قسمت ما کربلا کند
بی غسل و بی کفن شدنم آرزو بود
ای کاش مادرت به غزل اعتنا کند
مرغ مهاجریم به هوای حسین٬ آه
آیا شود که گوشه چشمی به ما کند؟
محمدبنواري
چند سالی در فراق کربلایت مانده ام
در فراق گنبد و صحن و سرایت مانده ام
بار سنگین گناهانم بُوَد بر شانه ام
لطف تو بوده که در حال و هوایت مانده ام
این همه پیمان شکستنهای من را دیده ای
من فقط در حسرت لطف و سخایت مانده ام
این همه نا مهربانی ها تو از من دیده ای
در تعجب ز آن همه مهر و وفایت مانده ام
جان زهرا گوشه چشمی بر دل زارم نما
هر چه هم بد باشم اما در عزایت مانده ام
یا حسین ارباب ، من را هم دگر راهی نما
من به عشق مرقد و پایین پایت مانده ام
خون چرا از دوری خاکت نبارم؟ کربلا
ماندهام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا
گفتهاند از آسمانها، من ولی از کودکی
در هوای بوی خاکت بیقرارم کربلا
روزها را هی شمردم تا که شد وقت سفر
تا بیایم لحظهها را میشمارم کربلا
دست خالی آمدن سوی تو خوش اقبالی است
دارم آه و تشنگی در کوله بارم کربلا
خاک ما گِل کردهاند از روز اول با فرات
زادهی عشق تواند ایل و تبارم کربلا
بیقرار از دیدن سقای تشنه پیش آب
اشک ریزان تا قیامت روزه دارم کربلا
من کبوتر نیستم - حالا بماند چیستم -
هر چه هستم، بسته بر این در مهارم کربلا
با ملائک روضه میگیریم بگذارند اگر
ذرهای از تربتت را در مزارم کربلا
«عاقبت خاک گِل کوزه گران» هم گر شوم
با نسیم آید به سوی تو غبارم کربلا
آمدم، رفتم، چه میشد برنگردم یک سفر
مثل حر روزی بگیری در کنارم کربلا
منبع : سایت اصغر چرمی ، عشاق الحسین ، امام هشت ، عاشورا ، رسانه یارگمنام